فرهنگ امروز/ جورجو آگامبن . ترجمه فرهاد اکبرزاده:
گرشوم شولم در پایان کتاب خود، درباره عرفان یهود٢ داستان زیر را نقل میکند که خود از یوسف شنیده است: «وقتی بعل شیم، بنیانگذاری یهودیت حسیدی، وظیفه دشواری پیش روی خود میدید، به مکان خاصی در جنگل میرفت، آتشی میافروخت و به نیایش مشغول میشد؛ و چیزی که قصد انجامش را داشت انجام شده بود. وقتی یک نسل بعد، میگدِ٣ مسریتز با همین وظیفه روبرو میشود، او به همان مکان در جنگل میرود و میگوید: ما دیگر نمیتوانیم آتشی بیافروزیم، ولی میتوانیم نیایش کنیم» و همهچیز مطابق اراده او پیش میرود. وقتی نسل دیگری میگذرد و ربی موشه لئیبِ ساسویی با همین وظیفه روبرو میشود او به همان مکان در جنگل میرود و میگوید: «ما دیگر نه میتوانیم آتشی بیافروزیم، نه تأملات رمزی این نیایشها را میدانیم، اما مکان آن را در جنگل میشناسیم، و این میتواند کفایت کند». و کفایت میکند. اما وقتی نسل دیگری گذشت و از ربی اسرایئلِ راشینی خواسته شد تا همان وظیفه دشوار را انجام دهد، او بر تخت طلاییاش در قصر خود لم میدهد و میگوید: «ما نه میتوانیم آن آتش را بیفروزیم، نه میتوانیم آن نیایش را بگوییم و نه میدانیم آن مکان کجاست، اما میتوانیم داستان همه اینها را بگوییم». و بار دیگر، این کفایت میکند.»
میشود این حکایت را به عنوان تمثیلی از ادبیات دید. بشریت در مسیر تاریخاش از سرچشمههای آیین رمزی دور و دورتر شده است و، کمکم، آنچه سنت به او درباره آن آتش، مکان و فرمول آموخته را فراموش میکند ـ اما انسان هنوز میتواند از تمام اینها داستانی نقل کند. آنچه از آیین رمزی باقی مانده ادبیات است، و ربی با خنده میگوید «این میتواند کفایت کند». اما درک معنی «این میتواند کفایت کند» چندان ساده نیست، و احتمالا تقدیر ادبیات دقیقاً منوط به این است که ما چگونه آن را درک کنیم. اگر ما آن را صرفاً از این نظر درک کنیم که از دستشدن آتش، مکان و فرمول تاحدودی پیشروی است و نتیجه این پیشروی- سکولارشدن- رهاشدن قصه از سرچشمههای اسطورهای آن و استقرار ادبیاتی- اکنون خودآیین و بالغ- در سپهرهای جداگانه ـ یعنی، فرهنگـ، آنوقت این «میتواند کفایت کند» واقعا مبهم و معمایی میشود. میتواند کفایت کند ـ اما برای چه؟ آیا قابلقبول است که ما به قصهای راضی شویم که دیگر ربطی به آتش ندارد؟
با تمام این اوصاف، ربی با گفتن اینکه «ما میتوانیم داستان همه اینها را بگوییم» دقیقا خلاف این را ادعا میکند. «همه اینها» به معنی ازدستشدن و فراموشی است، و چیزی که قصه میگوید درواقع داستانِ ازدسترفتن آتش، مکان و [فرمول] نیایش است. از این نظر، هر قصهای
ـ کل ادبیاتـ خاطرهای است از ازدسترفتن آتش.
تاریخنگاری ادبی تاکنون پذیرفته که آیین رمزی منشأ رمان است. کِرنی (Károly Kerényi) و پس از او راینهولد مرکلباخ (Reinhold Merkelbach)
وجود پیوند تکوینیای را مابین آیینهای رمزی پاگان و رمان بستان نشان دادهاند، که «مسخِ» آپولیوس به شکل مشخص سند قانعکنندهای از آن را به دست میدهد (در آنجا قهرمان داستان، که به یک الاغ تبدیل شده، در آخر بهوسیله یک آیین رمزی تشرف واقعی رستگار میشود). این پیوند با این واقعیت تجلی مییابد که ما، درست همانند آیین رمزی، در رمانها زندگی منفردی را، در اتصال به عنصری الاهی یا بههرحال مافوق انسانی میبینیم، که به موجب آن رخدادها، وقایع فرعی و فرازونشیب زندگی یک انسان معنایی مییابد که بر آنها فائق آمده و به آنها به عنوان یک آیین رمزی شکل میدهد. درست مثل فرد مشرف- شرکتکردن در تاریکی الوزیس٤ تقلید یا رقص تجدیدخاطره ربودهشدن کُوره٥ به دست هادس (فرمانروای جهان مردگان) و از نو پیداشدن هرساله آن بر روی زمین در بهار- خواننده در آیین رمزی رخنه کرده و در آن امید حفظ زندگیاش را میبیند، پس او، به دنبال یکسری موقعیت و رخداد که رمان به شکل رقتانگیز یا سبوعانه گرد شخصیتهایش میتند، تا حدی در تقدیرش مشارکت میکند و، در هر صورت، وجودش را به سپهر آیین رمزی وارد میکند.
بااینحال این آیین رمزی از هر نوع درونمایه اسطورهای و چشمانداز مذهبی سواست، و میتواند تا حدی ناامید باشد، همچنانکه در مورد ایزابل آرچر رمان هنری جیمز یا آنا کارنینا اینگونه است. این آیین رمزی حتی میتواند زندگیای را نشان دهد که کاملا راز خود را از دست داده است، همانطور که در داستان اما بووآری میبینیم. در هرصورت، اگر یک رمان مد نظر است، همواره آیین تشرفی در کار خواهد بود، هرچند بینوا و محدود به چیزی جز زندگی فینفسه و برباددادن آن. این از سرشت رمان است که همزمان از دستشدن و بزرگداشت آیین رمزی، برهنهکردن و یادبود آن فرمول و آن مکان، باشد. اگر رمان رابطة مبهماش با آیین رمزی را از یاد میبرد، چنانچه امروزه اغلب چنین است، یا اگر، هرگونه ردی از رستگاری مخاطرهآمیز و نامعلوم الوزیسی را پنهان میکند، ادعا میکند که نیازی به آن فرمول ندارد، یا بدتر، آیین رمزی را در انبوهی از حقایق خصوصی هدر میدهد، پس خود همین شکل از رمان نیز با خاطره آن آتش از دست خواهد شد.
محیط طبیعی که آیین رمزی در آن پراکنده و گم میشود تاریخ[storia] است. ما باید دوباره و دوباره به این واقعیت بیندیشیم که یک واژه هم پیشروی گاهشمارانه رخدادهای انسانی را تعیین میکند و هم آنچه ادبیات نقل میکند، هم ژست تاریخی پژوهشگر و هم راوی را. ما تنها از طریق یک داستان [storia] میتوانیم به آیین رمزی دسترسی داشته باشیم، بااینحال (یا شاید باید گفت، ’در واقع‘) تاریخ [storia] چیزی است که در آن آیین رمزی آتشهایش را از صحنه خارج یا پنهان کرده است.
پینوشتها:
١. این عنوان بخش اول کتاب دردستترجمهای، به همین نام، از جورجو آگامبن است که ترجمة انگلیسی آن اخیراً از سوی انتشارات دانشگاه استنفورد منتشر شده است.
٢. این کتاب با عنوان «جریانات بزرگ در عرفان یهود» با ترجمه فریدالدین رادمهر به همت انتشارات نیلوفر منتشر شده است.
٣. مگید، نام سنتی برای مبلغ یهودی در اروپایشرقی است که در تورات و داستانهای آن مهارت دارد. در بینِ یهودیان ِاروپا دوگونه روحانی یهودی وجود داشته است، دانشمند یهودی یا ربی و مبلغ یهودی یا مگید.
٤. از معروفترین آیینهای رمزی یونان باستان که نوعی آیین تشرف است و هرساله به پاسداشت کیش دمتر (الاهه حاصلخیزی) برگزار میشد، و در آن ربودهشدن کوره (یا پرسافونه) به دست هادس بازنمایی میشد.
٥. Kore، (پرسافونه) در اسطورههای یونان ملکه جهان زیرین و همسر فروانروای مردگان (هادس) است. کوره به معنی دختر، فرزند ربودهشده زئوس و دمتر الهه حاصلخیزی است.
روزنامه شرق
نظر شما